فوق العاده شیک و هماهنگ با انواع لباس مجلسی و اسپرت
بند ساعت بسیار مستحکم چرمی
طراحی ساده و فوق العاده زیبا

قیمت : 95000 تومان


چندبار هم سعی کردم بی هوا در اتاقو باز کنم تا مچشونو بگیرم اما لامصبا خیلی فرز بودن.
هنوز که هنوزه نتونستم مچشونو بگیرم :)
1.در لباس دام و احشام بع بع کنان از مرز خارج شه.
2.در فصل کوچ خودشو ببنده به پرندگان مهاجر تا از راه هوایی خارج شه.
3. پنج تومن رو بده علی بیرانوند پرتش کنه اونور مرز
میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است . ارد بزرگ
وارد عمل شدن بدون برنامه ریزی علت همه شکست هاست . آلکس مک کنزی
دانستن کافی نیست،باید به دانسته ی خود عمل کنید. ناپلئون هیل
تپهای وجود ندارد که دارای سراشیبی نباشد! ضربالمثل ولزی
با گریه به دنیا می آیی اما چنان زندگی کن که با خنده از دنیا بروی . سرنگ
آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد . ارد بزرگ
یک مسافر خوب از خود هیچ ردی بر جا نمی نهد. لائو تسه
عشق ماندگار هرگز بر جاذبه ی جسمانی میان شما و معشوق که همواره در حال تغییر است متکی نیست . باربارا دی آنجلیس
باقی گذاشتن کمی نوشابه ته شیشه هم مهر تأییدی بود بر شدت با کلاس بودن اون شخص :)
موقع ناهار مامانم میگه الان شب میشه دیگه شام میخوریم .نترکی اینقد میخوری
موقع شام مامانم میگه برای توی رخت خواب اینقد میخوری؟ بسه دیگه امروز چقد لمبوندی
شما بگید پس من کی باید غذا کوفت کنم؟
دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب میگشتم.
که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
اصلا
حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون
داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه
عیبی داره؟ مامان گفت میدونی که بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون میخواهید لواش میخرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
…
این
حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی
برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم من اصلا نونوایی نمیرم. هر
کاری میخوای بکن!
داشتم فکر میکردم خواهرم بدون این که کار کنه توی
خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک میکنم باز هم باید این حرف و
کنایهها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان
مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر
کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی میافتم رو دنده لج و اصلا قبول
نمیکنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که
مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی
کارهای خونه خستهاش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره
نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم
رفته بودم. هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم
نونوایی اما غرورم قبول نمیکرد.
سعی کردم خودم رو بزنم به بیخیالی و
مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از
مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد.
مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر
خورد میکرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که میاومدم
تصادف شده بود. مردم میگفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ
بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.
گفتم نفهمیدی کی بود؟
گفت من اصلا جلو نرفتم.
دیگه
خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم. فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو
پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما
مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک
ساعت راه بود و بعید بود مامان اونجا رفته باشه هر طوری بود تا اونجا رفتم،
وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برجها این
نونوایی تعطیله. دلم نمیخواست قبول کنم تصادفی که خواهرم میگفت به مامان
ربط داره. اما انگار چارهای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف
رو دقیقتر بپرسم.
دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی
راه به مهربونیها و فداکاریهای مامانم فکر میکردم و از شدت حسرت که چرا
به حرفش گوش نکردم میسوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این
اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوش بدم وقتی رسیدم خونه
انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم.
منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد بلد
نیستی درست زنگ بزنی …؟
نرفتم.
داد زد همچین خوشگلم نیستی. دماغت مث پوزه اسبه :|
نصف شب بابام اومده بیدارم کرده میگه چرا صدای تراکتور در میاری؟
ﺑﻮ ﮐﻨﯿﺪ؟؟
ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻦ؟؟
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﮐﻪ...
ﺧﺐ ﻣﺸﺨﺼﻪ ﭼﻪ ﺑﻮﯾﯽ ﻣﯿﺎﺩ
ﻫﻨﻮﺯ ﻧﮕﺮﻓﺘﯿﻦ؟؟
ﺑﻮﯼ ﮔﻞ ﺳﻮﺳﻦ ﻭ ﯾﺎﺳﻤﻦ ﺁﯾﺪ :|
برای پیشرفت سه چیز لازم است: اول پشتکار، دوم پشت کار، سوم پشت کار. لرد آویبوری
هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است . نادر شاه افشار
پرهای خون آلود برآزندگان نقش زیبای آزادی آیندگان است. ارد بزرگ
آز مایه نگرانی و تشویش خاطر است . بزرگمهر
ارزش یابی هر چیز بستگی به توان خواهی آن دارد . فردریش نیچه
آرمان را نباید فراموش ساخت اما می توان هر دم ، به روشی بهتر برای رسیدن به آن اندیشید . ارد بزرگ
راز جوانی من در این است که هر روز چیز تازه ای یاد می گیریم . سولون
بدست آوردن آنچه را که ما آرزو داریم موفقیت است اما چیزی را که برای بدست آوردنش تلاش نمی کنیم ، خوشبختی است . لوسیا
یادآوری آرمانها ، از بیراهه روی بازمان می دارد . ارد بزرگ
آن کس که به آموختن کوشاتر و گوشش به دانش نیوشاتر است ، امیدوارترین کسان است . بزرگمهر
ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﮐُﻨﺪﯼ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺑﻞ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺭﻭ ﻣﺎﯼ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ
ﺑﻌﺪ 5 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﻣﯿﺪﻩ : ﺩﺍﺩﺍﺵ ﮐﺠﺎ رو ﮐﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ !؟
♥♥♥♥اس ام اس خنده دار و جوک جدید مرداد 93♥♥♥♥
بزرگترین دروغ کتاب های عربی
“جمع مذکر سالم”
اصن مگه داریم !؟
انسان عاقل همیشه ازبدگویی هایی که ازاو می شونداستفاده می کند. ژرژساند
بزرگترین عیب آن است که از عیب خویش اگاه نباشیم. توماس کارلایل
خود را ، تا هنگاهی همراه داری که دلداده نشده ایی ، دلبسته با خویشتن خویش بیگانه است. ارد بزرگ
با این حجم مردمی که ریختن تو پارکها دارن والیبال بازی می کنن
خدارو شکر می کنم که تیم ملی شمشیر بازیمون هیچ پخی نشد !
♥♥♥♥اس ام اس خنده دار و جوک جدید مرداد 93♥♥♥♥
دقت کردین ؟
در پاسخ به جواب “چی شد؟” حدود %۹۹ میگن “هیچی”
و اون %۱ باقیمونده هم میگن “چی ، چی شد؟”
♥♥♥♥اس ام اس خنده دار و جوک جدید مرداد 93♥♥♥♥
برچسب ها: پارک، بازی، مردم، شمشیر بازی،
پ نــه پ میخوام با دودش مثل سرخپوستا باهات رمزی حرف بزنم ببینم به چند زبان غیر زنده تسلط داری …!!!!
داری تعمیرش میکنی ؟
پــــ نه پـــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم
.: Weblog Themes By Pichak :.